نرگس کلباسی

امروز داشتم برنامه ی ماه عسل را مشاهده می کردم. راستش از این قسمت برنامه خیلی خوشم آمد. این برنامه اش درباره ی خانم نرگس کلباسی بود نمی دانم که آیا شما این شخص را میشناسید یا خیر.

راستش را بخواهید من هم تا قبل از دیدن این برنامه ایشان را نمی شناختم.

نرگس کلباسی اشتری در اول فروردین ۱۳۶۷ در اصفهان به دنیا آمد و تا ۴ سالگی‌اش در ایران بود؛ و پس از آن همراه با خانواده به انگلستان مهاجرت کردند. نرگس در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد که هر دو در دو سفر به ایران فوت کردند. اولین سفر مادر بر اثر سکته قلبی و دومین سفر به ایران پدر بر اثر سرطان. او تا سن ۱۹ سالگی در کشور انگلستان زندگی می‌کرد وسپس تا ۲۱ سالگی‌اش در کشور کانادا و نزد عمهٔ خودش بسر می‌برد. نرگس اشتری لیسانس تربیت بدنی و فوق‌لیسانس مدیریت بازرگانی دارد

او در سال ۲۰۱۰ «بنیاد خیریهٔ پریشان» (به انگلیسی: Prishan Foundation) را تأسیس کرد و نام یتیم‌خانه‌اش را به یاد «پریشان»، کودک یتیمی که در سری‌لانکا دیده‌بود، انتخاب کرد. بنیاد پریشان پس از تأسیس یتیم‌خانه‌ای دخترانه و سرای نگهداری از کودکان نابینا در شرق هند افتتاح شد.

 کلباسی که به وأسطه فعالیت های خیرخواهانه اش به مردم شناخته شده چندی پیش در هندوستان به خاطر یک ماجرای عجیب و پیچیده محکوم به قتل و درنهایت پس از هفته ها مقاومت و دفاع در برابر این پرونده سازی ، تبرئه شد

نرگس، ۶ سال پیش با یک فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از کانادا به محروم‌ترین نقطه هند می‌رود تا به لذتی برسد که برای خیلی‌ها ناشناخته مانده، آن هم برای کودکی که از ۴ سالگی، دنیایش را از «اصفهان» با «لندن» عوض کرده است!: «پدرمان ما را طوری تربیت کرد که از مادیات دنیا لذت نبریم. با این که پدرم استاد دانشگاه بود ولی خیلی متوسط و حتی رو به پایین زندگی می‌کردیم. همیشه به آدم‌های فقیر کمک می‌کرد. من از ۱۲ سالگی سر کار می‌رفتم و در آن زمان به بچه‌های مهاجرین زبان انگلیسی یاد می‌دادم. در زندگی طوری تربیت شدم که برای به دست آوردن هر چیزی زحمت بکشم و اصلاً این‌طور نبود که همه چیز به راحتی در اختیار من باشد.»

 

قصه آمدن نرگس به هند اما به عزمی گره خورده که خیلی‌ها از زبان او نشنیده‌اند؛ همان اراده‌ای که باعث شد خیریه «پریشان» را به عشق کودکی که در یتیم خانه سریلانکا بزرگ کرده بود، در فاصله‌ای نه چندان دور در هند برپا کند: «۲۱ ساله که بودم در یتیم‌خانه‌ای در سریلانکا با یک بچه دو ساله به اسم پِریشان آشنا شدم که نابینا بود، نمی‌دانم چه چیزی داشت که به شدت به او جذب شدم؛ آن قدرها که اسم خیریه را هم به نام او گذاشتم. بعدتر به جست‌وجوی جایی رفتم که از همه محروم‌تر است و در نهایت رایاگاردای هندوستان را انتخاب کردم. در آنجا برای ۲۰ کودک نابینا یک یتیم‌خانه و برای ۵۰ دختر یتیم هم یک خانه ساختیم و خیلی کارهای دیگر که زندگی این بچه‌ها را تغییر داد.»

نرگس کلباسی

نرگس در یازده سالگی، مادرش را و در ۱۶ سالگی پدرش را از دست می‌دهد. اما هنوز پدرش را ابرقهرمانی می‌داند که خیلی‌ها حتی اسمش را هم نشنیده‌اند: «پدرم به من یاد داد هر چقدر بزرگ باشی، هر چقدر امکانات داشته باشی، هر چقدر تحصیلکرده باشی ولی اگر نتوانی با مردم باشی و با آنها بخوبی ارتباط برقرار کنی، هیچ نیستی. پدرم هیچ‌وقت اجازه نمی‌داد کسی او را دکتر صدا کند، همه باید به اسم کوچک صدایش می‌کردند.»

 

در این مدت با شناختی که از این خانم به دست آوردم فهمیدم که هنوز انسان های(به معنای واقعی کلمه) زیادی در این دنیا کنار کفتار های انسان نما زندگی می کنند.

این خانم بزرگوار( با اراده و لطفی که خداوند شامل حال وی کرده است) توانسته بود که در یکی از بدترین شهرهای دنیا(در کشور هند به نام رایاگاردا) و به نقل از خودشان با بدترین شرایط ممکن برای بچه هایی که هیچ مفهومی از زندگی نمی دانند مادری کند برای تعدادی در حدود ۵۰۰ کودک بی سرپرست که از آنها مردم آن منطقه به عنوان ابزاری برای پول در آوردن استفاده می‌کردند.

 این خانم شریف به من یاد داد  که در این دنیا هر انسان رسالت مخصوص به خودش را دارد و به این دنیا آمده است تا آن را به سرانجام برساند از سختی هایی که در این مسیر طاقت فرسا کشیده بود سخن به من نمی آورم(   تهمت ها، سوء قصد به جان، اتهام به قتل، زندان و…).

نرگس کلباسی

مهمترین آن این بود که یک روز چند تن از کودکان خیریه‌اش را همراه والدینشان به گردش می‌برد اما یکی از بچه‌ها ناخواسته به رودخانه سقوط می‌کند و غرق می‌شود. تا چند ماه بعد از این اتفاق که هوچی‌گری‌ها برای دادخواهی آغاز می‌شود، والدین کودک تحریک شده و به‌ دنبال سهمی می‌افتند که تا پیش از این، از وجودش بی‌خبر بودند و در نهایت اتهام قتل به امید اخاذی، پای نرگس را به پرونده‌ای باز می‌کند که آغاز گرفتاری‌های او می‌شود.

حتی مقامات سفارت ایران در هند هم با نرگس تماس می‌گیرند. از آن طرف هم صدها نفر از هموطنان ایرانی «طومار الکترونیک دادخواهی» او را امضا می‌کنند تا جرقه‌های انسانیت، صدای کمک‌خواهی نرگس را به آسمان بلند کند! اما نرگس برای رو سفید شدن از ماجرایی که در یک محله سنتی، متعصب و قوم‌گرا اتفاق افتاده، به تلاش‌های بیشتری نیاز دارد. نرگس هم البته در این مدت با نگارش نامه‌ای به مقامات ایالت اودیسای هند از آنان دادخواهی کرده است. او همچنین با تأسیس یک کانال تلگرامی و با راه‌اندازی «طومار آنلاین» از همه یاری خواسته بود. که با تلاش دکتر ظریف و سفارت ایران در هند نرگس تبرئه شد...

 

 فقط این را خوب فهمیدم که رسالت هر انسان خیلی بزرگ تر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم چون خیلی از ما انسان دچار  روزمرگی شده ایم این شخص می توانست بسان خیلی از انسان هایی که بدون هیچ گونه تفکری برای انجام رسالت به زندگی خود به معمول ادامه می‌دهند تا به این جهان می‌گذاشت و یک زندگی معمولی را طی می کرد و مثل ۸۰ میلیارد نفری که به این دنیا آمدند و  بی هیچ یادی از این دنیا رفتند باشد.

نرگس کلباسی

 

اما این کار را نکرد حتی با وجود تمام آن سختی هایی که امید را از هر فردی می گرفت با لطف بزرگی که خدا به این بزرگ زن داد توانست  خیلی بیشتر از حد و توانش انسانیت را به اثبات برساند واقعاً خوشا بحال همچین افرادی، غبطه و افسوس می‌خورم که آنها کجای این دنیا اند و ما کجا خوشا به حال این طرز فکر سعادت جوانمردی غیرت و بزرگ منشی که این فرد و امثال این افراد دارند.

 

یک نکته  جالب دیگر این بود که این بزرگوار تمام کار های خود را در سکوت انجام داده و گفت که همیشه دوست دارد که در نهان کارهایم را انجام دهند و هیچ انگیزه ای برای مطرح شدن ندارد بر عکس خیلی از ما (به شخص با خودم هستم) که هنوز کاری را نکرده آن را در بوق و کرنا می‌کنیم تا به جای اینکه خدا به ما بگوید( فتبارک الله و احسن الخالقین) مخلوقات خدا به ما بگویند احسنت بر تو و همیشه به دنبال تشویق دیگران هستیم( مخلوقات خداوند، نه خالق!) چون که با هزار و یک تعریف و تمجید احساس آرامش و بزرگی به ما دست میدهد

ای کاش مسیر اصلی زندگی مان (به شخص با خودم هستم)را هرچه سریعتر پیدا کنیم آنچه که برای غیر از خودم مهم باشد و منفعت شخصی ام به هر عنوان دخیل نباشد تا این که بتوانم ذره ای در این دنیا بیکران اثر گذار باشم.

اگر نظری دارید خوشحال میشم بخونم...