استخدام

یک شرکت بزرگ، قصد استخدام یک مشاور را داشت اما متقاضیان این فرصت شغلی حدود 200 نفر بودند! بدین منظور مسئولین شرکت، برای تعیین ان یک نفر، تصمیم به برگزاری آزمونی گرفتند. این آزمون فقط یک پرسش داشت!

پرسش این بود:

شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید که از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می گذرید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند:

یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است و یک خانم و یا آقا که در رؤیاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.

شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید. کدام یک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.

پیش از اینکه ادامه داستان را بخوانید، شما هم کمی فکر کنید!

قاعدتاً این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد، زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد:

پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید؛ هرچند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.

شما باید پزشک را سوار کنید، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است که می توانید لطف او را جبران کنید؛ اما شاید بعداً هم بتوانید جبران کنید.

شما باید شخص مورد غلاقه تان را سوار کنید، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز نتوانید یکی مثل او را پیدا کنید.

از حدود دویست نفری که در این آزمون شرکت کرده بودند، شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد! او نوشته بود:

«سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رؤیاهایم، منتظر اتوبوس می مانیم.»

برای خوشبخت زیستن باید موقعیت های مناسب را ایجاد کنیم، نه اینکه در انتظار آن باشیم.

بیکن