یک

طعم آموزش دادن را در حدود سن هجده سالگی چشیدم، در زمانی که مثل حال، نیاز به آموزش شدید داشتم. به لطف یکی از دوستانم در یک مدرسه انتفاعی چند روزی را در آن مشغول به تدریس در درس زبان انگلیسی شدم.

توصیف حس آموختن خیلی سخت است، به مانند آبیاری گلی است که روزها و ماه ها برای آن زمان گذاشته ای و هر روزی که می گذرد، روند بزرگ شدن آن را می بینی و از بودن با آن لذت میبری.

هرچند در آن تجربه اولم چیز زیادی برای آموختن به دانش آموزان نداشتم اماهمین حس خوب در قبال رفاقت با بچه ها برای من بسیار ارزنده بود.

حال که به گذشته نگاه می کنم، بینشی که از قبل در درون من ایجاد شده بود مرا به سمت و سوی تدریس فرستاد.

 از آمال من در زندگی، تغییر رویه آموزش و جهت دار کردن زندگی دانش آموزانی است که بیش از شانزده سال از سرگل عمر خود را در مسیر آموزشی می گذرانند و هدفمند کردن آن به شرطی است که یک فرد پس از گذراندن این دوران به هر آنچه که خواهان آن در زندگی بوده است برسد.

امید بر آن است....

اگر کودکی روش تدریس ما را یاد نگیرد  باید روش یادگیری را به او درس دهیم